هــبـوط در کـــــویـر

دل باید به یک جا قرص باشد! صاحاب داشته باشد دل بی‌صاحاب زود نخ‌کش میشود، چروک میشود، بوی نا میگیرد، بید میزند.. *کتاب پریدخت هــبـوط در کـــــویـر...

- بهت یک نصیحت می‌کنم؛شایدم یک وصیّت!- آن چیست؟»- روزشماری مکن! حتّی اگر فکر می‌کنی در مهلکه افتاده‌ای روزشماری مکن! حالا هم لحظه‌شماری مکن! شب نمی‌تواند تمام نشود. طبیعت شب آن است که برود رو به صبح. نمی‌تواند یک‌جا بماند. مجبور است بگذرد. اما وقتی تو ذهنت را اسیر گذر لحظه‌ها کنی، خودت گذر لحظه‌ها را سنگین و سنگین‌تر می‌کنی؛ بگذار شب هم راه خودش را برود.#کتاب طریق بسمل شدنمحمود دولت‌آبادی هــبـوط در کـــــویـر...ادامه مطلب

 

دو روزه دارم فکر میکنم من واقعا از یه نفر بدم میاد

یا دوست دارم از اون آدم بدم بیاد؟اون آدم واقعا شخصیتش منفی ه؟

یا من دلم میخواد به خودم بقبولونم که آدم بدیه؟

اصلا این همه انرژی منفی برای چیه؟

 

هــبـوط در کـــــویـر...

 دی ماه رسیده و حالا (بیشتر از هر وقت دیگری) حواسم سر میخورد سمت۷ سالگی م.پا به پایش عزادار و بیقرار بابا می شوم، برایش آرزوی آغوش پدر میکنم.آرزو میکنم با هر نمره ی بیستش پدر-دختری پارک بروند،قد که کش هــبـوط در کـــــویـر...ادامه مطلب

 

همچون نسیم میگذرد تا به رفتنش

چون بوته زار دست برایش تکان دهم.

هــبـوط در کـــــویـر...

 

سحر میگه مادرشوهرش گفته حتما عمه ت خیلی عاشق شوهرش بوده که بعد ۱۷ سال هنوزم براش سالگرد میگیره.

راستشو بخواین

اگه به ما بود هر پنجشنبه سالگرد میگرفتیم برای بابای مهربونم،

چون هفته ها بدون بابا مثل یه سال میگذره و کی میفهمه این یعنی چی؟

هــبـوط در کـــــویـر...

پلنگ

من به بودنت تو این روزا احتیاج دارم،

حقیقتن بیا.

هــبـوط در کـــــویـر...

امروز تولد منه!خوشحالم،دلم میخواد فریاد بزنم،چون آدمایی که فکرشم نمیکردم به یادمباشن بهم تبریک گفتن،من الان؛ دقیقا تو آغاز ۲۴ سالگی م کلی آدم با ارزش تو زندگیم دارم:مادرم،برادرام،دختر خاله هام،دوستام، هــبـوط در کـــــویـر...ادامه مطلب

 

قراره انقدر دور و اطرافم خالی بشه که یادم بیاد چجوری باهات حرف میزدم؟

هــبـوط در کـــــویـر...

 

تو 17_18 سالگی تقریبا میدونستم چی میخوام,یه خونه ی آبی میخواستم

که وسطش یه حوض شمسه ی آبی بود

پرده های خونه م سفید بودن 

پنجره هاشم از این گنده ها(ارسی بود دیگه؟)

خونه م شیراز بود

تو خونه م کبوترای سفید رفت و آمد داشتن

مبلام سورمه ای بودن

من شرکت طراحی داشتم.دنیا قشنگ بود.خیلی قشنگ بود 

الان ولی هیچی ندارم

حتی رویای زندگی ایده آل م رو.

هــبـوط در کـــــویـر...